سلام سلام.
خوبید گلای من...دیر وقته و من همچنان بیدار...داشتم بافتنی میکردم ... خداییش توی شبای بلندی که پیش رومونه هیچی به اندازه ی بافتن نمیتونه حس خوبی بهم بده.ولی چشمام دو دو میزنه.جدیدا احساس میکنم واقعا باید عینک بگیرم .اوضاع دیدم کمی بد شده..اما موضوع اینه که اصلا بهم عینک نمیاد.ولی خب اگه ناچار شم باید بگیرم دیگه...دوس دارم قاب صورتی بگیرم واسش. خب در اون صورت نمیشه با رنگای مختلف لباسام ست کنم .باید توی این هفته 2باره برم دکتر تا شماره ی چشمم و بهم بده.با این اوضاع میترسم عصا به دست شم .فردا نوبت دکتر پوست دارم . خداییش این دکترام فقط پی کسب در آمد بیشتر هستنا . هر 20 روز یکبار باید برم ... آخه چه خبره؟؟؟ هی باید پول بریزیم تو کیسه ی اینا ... واقعا که ...حال ندارم بنویسم.میرم بخوابم.
خوابای پرتقالی ببینید لطفا
موضوعات مرتبط: دست نوشته های بانوی پرتقالی
برچسبها: پاتوق پرتقالیعینکعینک صورتیبافتن
سلام دوستای گلم ...
اوه اوه اینجا چه وضعی شده . مگه من چند وقته که نبودم؟؟؟ ...چه گردو غباری ...وای وای ...
ازم گله نکنید.فراموشتون نکرده بودم _البته اگر شما هم فراموشم نکرده باشید_فقط کمی سرم شلوغ شده .کمی به زندگیم نظم دادم . پارسا رو هم با این کارم با نشاط تر کردم.
7-8 روزی هست که میرم کلاس بافتنی . از بچگی عاشقش بودم ولی هیچ وقت دنبالش نرفتم تا یک ماه پیش که واسم این موقعیت پیش اومد که خودمو در یک مجتمع آموزشی در زمینه ی فوق ثبت نام کنم .پارسا رو هم کلاس نقاشی ثبت نام کردم. البته واسه ی پارسا هنوز شروع نشده ایشالله از 4 شنبه ی هفته ی بعد میره سر کلاس.
کوچولوی نازم انقد ذوق میکنه که نگو و نپرس . واقعا بچه ها عجب عالمی دارنا . تو این مدت که هنوز کلاسش شروع نشده ولی با خودم میبرمش .توی تایمی که من کلاسم پارسا هم با چند تا بچه ی دیگه که با ماماناشون میان ,میره تو حیاط مجتمع و کلی بازی میکنه .خدا رو شکر وسایل بازی هم داره , مثل تاب و سرسره و از این قبیل ....تو این مدت جیگرم کمی پر شورتر شده و من مشتاق دیدن شیطونیاش ... خدای مهربون واسم حفظش کن تا بزرگ شدنش و ببینم و لذت ببرم به لطفش ...
توی این مدت حسابی با اونچه که یاد میگیرم حال کردم اونقد که دوس دارم موقعی که میبافم دنیا هم بایسته و من رو در سکوتم به تماشا بنشینه .تا الان 2 مدل شال و کلاه بچه گونه آموزش دیدیم .یه مدل دخترونه ویه مدل پسرونه .دلم میخاد هر چه سریعتر پیش برم و کلی لباسای خوشگل واسه ی خودم وپارسا جون وشوشوی گلم ببافم ...ایشالله کمی که پیش رفتم وپا گرفتم بخش بافتنی رو هم اضافه میکنم به وب .
امروز میخایم بریم سفر .در واقع پیش مامانم اینا . امشب شب تاسوعاست...امشب و فردا شب اگه دلت لرزید و با خدا خلوت کردی منو فراموش نکن .التماس دعا ...
آرزوهایت را یادداشت کن،خدا یادش هست،اما شاید تو فراموش کنی آنچه امروز داری روزی آرزویت بوده است…
مراقب خودتون، زندگیتون، آرزوهاتون و عشقتون باشین…در پناه حق…
موضوعات مرتبط: دست نوشته های بانوی پرتقالی
برچسبها: پاتوق پرتقالیبافتنبافتنینقاشیتاسوعاعاشوراشالکلاه