سلام به روی ماهتون.الان ساعت 11 و 5 دقیقه س و من بعد کلی کار اومدم اینجا یه پست عجله ای بذارم و برم.اخه باید برم دنبال پسر خوشگلم از پیش دبستانی بیارمش .از خدا پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه که همسر عزیزم خیلی اصرار کرد که کلا واسه جیگرمون سرویس بگیریم ولی من دلم پیاده روی میخاست ولی چون رو حرف شوشوی نازنینم نه نیارم فقط صبحها به اصرارش بله گفتمبلههههه ما چنین ادمایی هستیم خب بگذریم ولی بازم از خدا پنهون نیست از شما هم دوباره پنهون نباشه که...نمیدونید من چه دخمل زرنگی ام که حتی شامم بار گذاشتم تا اگه خدا بخاد بعد از ظهر یه ذره بشینم درس بخونم میدونم امسالم مثل هر سال تو مسابقات تفسیر قران حتما رتبه میارم .
هییییییییی...بگذریم ....راستی نمیدونید شام چیییی بار گذاشتم بگم دهنتون اب میفته ...بگم ؟...بگم ؟ به قول اون یارو خورشت هویج ...به به ...خدا کنه پارسای کوچولومون دوباره سر میز غر نزنه ....همسرم که حرف نداره هر چی مربوط به منه دوست داره مخصوصا دستپختمو ..شوشو جونم عاشقتم ..ببخش یه موقعی سرت غر میزنم ولی بدون که تو همه ی دنیامی .
اوه چتونه ؟احساساتی شدینا ...خخخخ
من دیگه مرخص شم دیر شد .بای
موضوعات مرتبط: دست نوشته های بانوی پرتقالی
برچسبها: پاتوق پرتقالیشامپارساشوهرشوشوخورشت هویجدستپختدختردخمل
روزگاری در اولیـن صبح عروسی ، زن و شوهـری توافق میکنند
که در را بر روی هیچـکس باز نکنـند .
در همیـن زمان ، پدر و مادرِ پسـر ، زنگِ درِ خانه را به صدا درآوردند .
زن و شوهر نگاهی به همدیگـر
انداختند اما چون از قبل توافـق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکـردند.
ساعتی بعد زنـگ خانه دوباره به صدا درآمد و این بار ، پدر و مادرِ
دختـر پشتِ در بودند.
زن و شوهر نگاهـی به همدیگـر انداختـند .
اشک در چشمانِ زن جمع شده بود و گفـت : نمیـتوانم ببیـنم که
پدر و مادرم پشتِ در باشند و در را به رویشان باز
نکنـم . شوهر مخالفـتی نکرد و در را به رویشان باز کرد .
سالـــها گذشت ... خداونـد به آنها چهار فرزندِ پسر اعطا کرد .
سالِ بعد پنجمـین فرزندشان دختر بود .
پدرِ خانـواده برای تولدِ این فرزند ، بسیار شادی کرد و چند گوسفـند
را سر برید و مهمانیِ مفصلی به راه انداخت .
مردم متعـجبانه از او پرسیدند :
علتِ اینـــهمه شادی و مهمانی دادن چیست ؟
همه این شادی و مهمـانی را برای
تولدِ پسرهایـشان به راه میاندازنـد ...
مـرد به سادگی پاسخ داد ؛ " چـــون این همـــان کسی است که
در را به روی من باز خواهد کـــرد "
موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسبها: پاتوق پرتقالیدخترپدرپدرومادرمحبت
دختر نوجوانی که در یک تصادف بسیار وحشتناک زنده ماند اما زنده ماندن او علاوه بر شانس وی هزینه بسیار زیادی را در بر داشت اینک شهرت جهانی دارد.
او داخل اتوبوسی بود که به کوه آلپ سقوط کرد واتوبوس به طور وحشتناک واژگون شد و در آتش سوخت این تصادف به قدری وحشتناک بود که او ۹۶ درصد بدنش سوخت این سوختگی به حدی بود که فقط کف پا و کف سرش نسوخته بود و تمام اعضای بدنش در آتش به طور وحشتناک آسیب دیده بود در آن زمان پزشکان از بهبود این نوجوان نا امید شده بودند و درصد زنده ماندن او را یک به هزار بود.
او به مدت سه ماه در کما بود و بعد از ۲۰۰ عمل جراحی و یک میلیون دلار هزینه توانست به زندگی خود ادامه دهد به طوری که کارکنان بیمارستان نام این دختر را دختری با لبخند یک میلیون دلاری نامیدند.
موضوعات مرتبط: متفرقه
برچسبها: پاتوق پرتقالیسوختگیدخترلبخندتصادف