لبخندلبخندلبخندلبخندلبخند

 

عید قربان با نماز و عبادتش ، با ذکر و دعایش ، با قربانى و صدقات و احسانش

بسترى براى جارى ساختن مفهوم عبودیت و بندگى است

این عید بندگی بر شما مبارک .

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیعید قربانتبریک عید

تاريخ : یک شنبه 13 مهر 1393 | 21:58 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 
« در عجبم از زنان که از خدای به این بزرگی فقط یک شوهر می خواهند و از شوهر به این درماندگی همه دنیا را!!» شکسپیر 
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 12 مهر 1393 | 1:5 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

                                              

 

                                                      نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم.      


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 12 مهر 1393 | 1:2 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :
))خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ ((
خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت .
پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد.
رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.
سپس نشست و منتظر ماند.
چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد .
پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود .
پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد
پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست.
نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد.
این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد .
پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت
نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد .
این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بودزن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد .
پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد.
شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید .
پیرزن با ناراحتی گفت:
))خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟((
خدا جواب داد :
)) بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی ((
 
همه شب نماز خواندن،همه روز روزه رفتن
همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن
زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن
دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن
شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن
ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن
ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن
به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن
طلب گشایش کار ز کارساز کردن
پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن
گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن
به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن
ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن
به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد
که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن
به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن
 "شیخ بهایی




موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیپیرزنخدا

تاريخ : شنبه 12 مهر 1393 | 1:0 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

استفان کاوی (از سرشناسترین چهره‌های علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که می‌گوید:« اگر می‌خواهید در زندگی و روابط شخصی‌تان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایش‌ها و رفتارتان توجه کنید

اما اگر دلتان می‌خواهد قدم‌های کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگی‌تان ایجاد کنید باید نگرش‌ها و برداشت‌هایتان را عوض کنید

او حرفهایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموس‌تر می‌کند:« صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیشتر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و درمجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچه‌هایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد. بچه‌هایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب می‌کردند. یکی از بچه‌ها با صدای بلند گریه می‌کرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن می‌کشید و خلاصه اعصاب همه‌مان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچه‌ها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمی‌آورد و غرق در افکار خودش بود.

بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض بازکردم که: آقای محترم! بچه‌هایتان واقعاً دارند همه را آزار می‌دهند. شما نمی‌خواهید جلویشان را بگیرید؟
مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد می‌افتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمی‌گردیم که همسرم، مادر همین بچه‌ها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است.. من واقعاً گیجم و نمی‌دانم باید به این بچه‌ها چه بگویم. نمی‌دانم که خودم باید چه کار کنم و … و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد


استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره می‌پرسد:صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمی‌بینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟  و خودش ادامه می‌دهد که: راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمی‌دانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟ و…. اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور می‌تواند تا این اندازه بی‌ملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب می‌خواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم


 
حقیقت این است که به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض می‌شود. کلید یا راه حل هر مسئله‌ای این است که به شیشه‌های عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد که رنگ آنها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازه‌ای ببینیم و تفسیر کنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن است

 
انیشتین می‌گوید :  آنچه در مغزتان می‌گذرد، جهانتان را می‌آفریند

موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیاستفان کاویموفقیتانیشتین

تاريخ : جمعه 11 مهر 1393 | 14:6 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

جوانی از بیکاری رفت باغ وحش پرسید:استخدام دارید؟

یارو گفت مدرک چی داری؟ گفت دیپلم!

یارو گفت یه کاری برات دارم،

حقوقشم خوبه پسره قبول کرد.

یارو گفت :

ما اینجا میمون نداریم میتونی بری توی پوست میمون

تو قفس تا میمون برامون بیاد!

چند روزی گذشت یه روز جمعه که شلوغ شده بود،

پسره توی قفس پشتک وارو میزد

از میله ها بالا پائین میرفت.

جوگیر شد زیادی رفت بالا از اون طرف افتاد تو قفس شیره!

داد زد کمککککککککک

شیره افتاد روش دستشو گذاشت رو دهنش گفت،

آبرو ریزی نکن من لیسانس دارم..!


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیبیکاروجوانباغ وحشمیمون

تاريخ : جمعه 11 مهر 1393 | 13:59 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

هنگامی که کسی زیاد تنبلی کند و یا کج و معوج بنشیند و یا لم بدهد، به او می گویند: مگه تنبلخونه شاه عباسه؟ امروز به ریشه یابی این مثل عامیانه می پردازیم.

شاه عباس کبیر یک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد.سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند.از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند.اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بی کلاه مانده.

شاه بلافاصله دستورداد تا تنبلخانه ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد.کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد و تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد.

تنبل ها از سرتاسر مملکت را در آن جای گرفتند و زندگیشان از بودجه دولتی تامین شد.
تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد، شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود!شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد. دید تنبلها از در و دیوار بالا می روند و جای سوزن انداختن نیست.

 شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا مواجب بگیرند.شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت.

 مشاوران هریک طرحی ارائه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود.سرانجام دلقک شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند.شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند.


فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم.

 
 
  
دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت!

موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیتنبلشاه عباس کبیر

تاريخ : جمعه 11 مهر 1393 | 13:55 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

گول دنیا را مخور......!!
ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند
بره های این حوالی گرگ ها را میدرند
سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها
زنده ها هم آبروی مردگان را میبرند.....

موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیبرهماهیدنیاگرگکوسه

تاريخ : جمعه 11 مهر 1393 | 13:53 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیتنهالایک

تاريخ : جمعه 11 مهر 1393 | 13:43 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

دلم

 

 

 

خواب مي خواهد

 

 

 

انقد

 

 

 

عميق

 

كه صبح عكسم را قاب كنند

 

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : جمعه 11 مهر 1393 | 13:40 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیخدامشترک

تاريخ : چهار شنبه 9 مهر 1393 | 2:0 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : چهار شنبه 9 مهر 1393 | 1:18 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : سه شنبه 8 مهر 1393 | 3:15 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


عجیب است این قرآن
روزها تکراری میشن
آدمها تکراری میشن
کارها تکراری میشن
کتاب ها تکراری میشن
موسیقی ها تکراری میشن
هنر ها تکراری میشن
♥•٠·
اما عجیب است از این قرآن
که هر وقت یک سوره رو تموم
و دو باره شروع میکنی به خوندنش
انگار سوره جدیتر میشه
چه زیبا گفتن:
قران تنها کتابـــی  است که نفس می کشد.

موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیقرآنتازه

تاريخ : سه شنبه 8 مهر 1393 | 3:12 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

حاج آقا قرائتی :

اگر لامپی در یکـــ خیابانی بزنند،افرادی بیایند

این لامپ را بشکستند لامپ دوم را بزنند،

لامپ دوم را هم بشکستند لامپ سوم را بزنند،

لامپ سوم را هم بشکنند اگر یازده لامپ بزنند

و مردم نااهل بشکنند حکم عاقلی دیگر می گوید:

"لامپ دوازدهمین را وصل نکـن ایـن ها هنوز

آدم نشده‌اند،لیاقت ندارند بگذار در تاریکی باشند. "

یازده امام آمد و یازده چراغ هدایت را شهید کردند

چراغ دوازدهمیـن را دیگر خداوند وصل نکرد ...

مے گوید:هر وقت آمادگی اش را دارید، شما هنوز متمدن نشده‌اید ...


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیحاج آقا قرائتی , خدا ,شهید ,دوازده معصوم ,زیباترین جملات عاشقانه,

تاريخ : سه شنبه 8 مهر 1393 | 2:56 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

فقیری به در خانه بخیلی آمد، و گفت

شنیده ام که تو قدری از مال خود را نذر نیازمندان کرده ای

و من در نهایت فقرم ، به من چیزی بده

بخیل گفت: من نذر کوران کرده ام

فقیر گفت :من هم کور واقعی هستم ، زیرا اگر بینا بودم

از در خانه خداوند به در خانه کسی مثل تو نمی آمدم


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیکورفقیرثروتمند

تاريخ : سه شنبه 8 مهر 1393 | 2:53 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

با خودم داشتم فکر می کردم وقتی تو قرآن نوشته «اولئک کالانعام بل هم اضل» ما ها خیلی خودمان را از این حد بالاتر می‌دانیم و اصلا تصور نمی‌کنیم مخاطب این حرفا ما هم هستیم.

            

خبرگزاری فارس: یک تحقیق بی‌رحمانه ولی عبرت‌آموز           

موضوعات مرتبط: صفحه اصلیسیاسی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیروباهدروغآمریکاتریبونعراقاغانستانداعش

ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 8 مهر 1393 | 2:33 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

خداییش توجه کردین آمار دزدی خونه ها به شددددت کاهش یافته ؟  :/

.

.

.

.

.

.

.

.

.

چون تو هر خونه چند نفر تا صبح تو پاتوق پرتقالی میچرخن:)))

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیصبحشب

تاريخ : سه شنبه 8 مهر 1393 | 1:0 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

سفارش نخودکی اصفهانی ب امام خمینی

برای گشایش همه گرفتاریا مفیده

دودیقه بیشترم وقت نمیبره

 بعدازهرنماز یک مرتبه ایت الکرسی-بعدش تسبیحات حضرت زهرا-بعد 3مرتبه سوره توحید-بعدازاون 3مرتبه صلوات ودراخر 3مرتبه از انتهای ایه 2و 3 سوره طلاق

(از این قسمت ایه دوم سوره طلاق:و من یتق الله تا آخر آیه سوم)

 

ب امید گشایشگرفتاری همه


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالینخودکیگشایشدعاامام خمینی

تاريخ : یک شنبه 6 مهر 1393 | 1:42 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

http://qwerty1340.persiangig.com/image/d7d8ee069cb0.jpg

 

بوي مهر، بوي مهرباني، بوي لبخند، بوي درس و مدرسه و شوق كودكانه در پياده روها، بوي نمره هاي بيست، بوي دفتر حساب و مشق هاي ناتمام، بوي دوستي و محبت...
    پاييز با خود شور مي آورد و قاصدكها خبر بازگشايي مدارس مي دهند، درختان آماده مي شوند تا با شوق، برگهاي رنگارنگشان را چون كاغذهاي رنگي بر سر كودكاني كه مشتاقانه به مدرسه مي روند بريزند و سارها بر شاخه هاي انبوه درختان صف كشيده اند، تا آوازهاي گرمشان را بدرقه كنند. نسيم، نفس هاي معطرش را هر صبح بر گونه هاي سرخابي كودكانه شان مي دمد تا خواب را در سايه هاي كوتاه ديوار جا بگذارند و مشتاقانه تا حياط منتظر مدرسه بدوند.
  ديوارهاي آجرنماي مدرسه را سراسر شور و شوق پر كرده است. كلاسها با آغوش باز در آستانه درها ايستاده اند تا ميهمانان خود را در آغوش بكشند. واژه ها بر تخته هاي سياه جان مي گيرند و پروانه مي شوند تا در نفس هاي هيجان زده كودكان پرواز كنند و فضاي لرزان كلاس را گرم نمايند. چه شور و حالي دارد اين روزهاي آغاز مدرسه، روزهايي سراسر دلهره، شوق و اضطراب، روزهاي مهر و مدرسه، روزهايي كه خيابانها سرخوش هيجان لبريز صداهاي كودكانه جاري در پياده روهايند. روزهايي كه عشق هر سحر، عاشقانه از پشت پنجره كلاس ها سرك مي كشد تا با بالاآمدن آفتاب، تنشان را در نفس هاي معطر كودكان شست وشو دهند. روزهايي كه آفتاب به شوق مدرسه رفتن هر صبح زودتر از آواز خروس ها بيدار مي شود. روزهايي كه ماه، بالاي سر دفترهاي مشق به خواب مي رود.
    امروز اولين روز از ماه مهر و شروع فصل پاييز، ماه تحصيل، تلاش، مشق و مدرسه است .... آغاز سال تحصیلی، آغاز سفر در مسیر دانستن و فهمیدن مبارک

موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیمهرمهربانیمدرسهسال تحصیلی

تاريخ : سه شنبه 1 مهر 1393 | 2:25 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

پنجره ات را باز کن؛ جیرۀ شهریورت دارد به اتمام میرسد
هوا دلش هوای عاشقی کردن میخواهد
هوا دلش قدم زدن روی برگها را میخواهد
بگذار باد پاییزی بر طره موهایت بوزد، اجازه ده که باران پاییز وجودت را خیس کند
نترس، چتر لازم نیست، اعتماد کن، خودت را به باران بسپار
دستانت را باز کن، سرت را به آسمان نگه دار، بگذار قطرات باران خیسی چشمانت را بشوید
نفس بکش، در میان پاییز نفس بکش …


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیپائیزنفسشهریورجیره

تاريخ : سه شنبه 1 مهر 1393 | 1:54 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

تو فرمانده لحظه های زندگی ات هستی
ثانیه ها مامورند خوشبختی را به تو برسانند
شروع کن خوشبختی جایش همینجاست کناره تو


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : سه شنبه 1 مهر 1393 | 1:53 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

ھیچ میدانِستی
زیباتَرین
عاشقانه ای که بَرایَم گُفتی
وَقتی بُود
که اسمَم را
با “میم”
به اِنتِھا رِساندی . . .


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیمیم

تاريخ : سه شنبه 1 مهر 1393 | 1:50 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393 | 2:13 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
افسران - حاج آقاقرائتی

موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیپپسی کولاهرزگی

تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393 | 2:11 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

روزي لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند مي دهم که کامروا شوي :

 اول اينکه سعي کن در زندگي بهترين غذاي جهان را بخوري!

دوم اينکه در بهترين بستر و رختخواب جهان بخوابي

و سوم اينکه در بهترين کاخها و خانه هاي جهان زندگي کني

 پسر لقمان گفت اي پدر ما يک خانواده بسيار فقير هستيم چطور من مي توانم اين کارها را انجام دهم؟ لقمان جواب داد: اگر کمي دير تر و کمتر غذا بخوري هر غذايي که ميخوري طعم بهترين غذاي جهان را مي دهد.  اگر بيشتر کار کني و کمي ديرتر بخوابي در هر جا که خوابيده اي احساس مي کني بهنرين خوابگاه جهان است.و اگر با مردم دوستي کني و در قلب آنها جاي مي گيري و آنوقت بهترين خانه هاي جهان مال توست .


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیلقمانپندحکمت

تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393 | 2:8 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

الهی

 

عاشق را ترک ماسوای

معشوق

 عین فرض است

 

که یک دل و دو معشوق

کذب محض است

علامه حسن زاده آملی


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیمعشوقکذبعلامه حسن زاده ی آملی

تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393 | 1:54 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﻋﺰﺭﺍﻳﻴﻞ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﺗﺎﺑﺤﺎﻝ ﮔﺮﻳﻪ ﻧﮑﺮﺩﯼ ﺯﻣﺎﻧﻴﮑﻪ ﺟﺎﻥ ﺑﻨﯽ ﺁﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﻣﻴﮕﺮﻓﺘﯽ؟
 
ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﻳﮏ ﺑﺎﺭﺧﻨﺪﻳﺪﻡ ﻳﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﺮﻳﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻳﮏ ﺑﺎﺭ ﺗﺮﺳﻴﺪﻡ
" ﺧﻨﺪﻩ ﺍﻡ " ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩﯼ ﺟﺎﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﻡ ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﻔﺎﺷﯽ ﻳﺎﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﻔﺎﺵ ﻣﻴﮕﻔﺖ ﮐﻔﺸﻢ ﺭﺍ ﻃﻮﺭﯼ ﺑﺪﻭﺯ ﮐﻪ ﻳﮏ ﺳﺎﻝ ﺩﻭﺍﻡ ﺑﻴﺎﻭﺭﺩ ! ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﻨﺪﻳﺪﻡ ﻭ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ .
" ﮔﺮﻳﻪ ﺍﻡ " ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﯼ ﺟﺎﻥ ﺯﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﻡ ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﺑﺎﻥ ﮔﺮﻡ ﻭ ﺑﯽ ﺁﺏ ﻭ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﻳﺎﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ . ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﺗﺎ ﻧﻮﺯﺍﺩﺵ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺍﻣﺪ ﺳﭙﺲ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ . ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺁﻥ ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺑﯽ ﺳﺮﭘﻨﺎﻩ ﺩﺭ ﺍﻥ بﻴﺎﺑﺎﻥ ﮔﺮﻡ ﺳﻮﺧﺖ ﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﮐﺮﺩﻡ .
" ﺗﺮﺳﻢ" ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻣﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺟﺎﻥ ﻓﻘﻴﻬﻲ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﻡ ، ﻧﻮﺭﯼ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﻣﯽ ﺁﻣﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺗﺮ ﻣﻴﺸﺪﻡ ﻧﻮﺭ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﻴﺸﺪ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺸﺶ ﭼﻬﺮﻩ ﺍﺵ ﻭﺣﺸﺖ ﺯﺩﻩ ﺷﺪﻡ ...
ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﻋﺰﺭﺍﻳﻴﻞ ﮔﻔﺖ : ﻣﻴﺪﺍﻧﯽ ﺁﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﻧﻮﺭﺍﻧﯽ ﮐﻴﺴﺖ؟ ... ﺍﻭ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﻮﺯﺍﺩﻳﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺶ ﮔﺮﻳﺴﺘﻲ ، ﻣﻦ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ ﺣﻤﺎﻳﺘﺶ ﺭﺍ ﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﺑﻮﺩﻡ .
 
ﻫﺮ ﮔﺰ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﮑﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﻦ ،ﻣﻮﺟﻮﺩﯼ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﯽ ﺳﺮﭘﻨﺎﻩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ.
 

موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیعزراییلفقیهنوزادکفاشی

تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393 | 1:9 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
 

سر کلاس نشسته بود...

استاد می گفت...

تمام عضلات بدن از مغز ما فرمان می گیرد...

اگر ارتباط مغز با دیگر اعضا قطع شود...

دیگر بدن هیچ حرکتی نخواهد داشت...

زد زیر گریه و گفت...

پس چرا بابای من وقتی سرش رفت...!

تا یک دقیقه الله اکبر گفت...!

اشک توی چشمای استاد جمع شد...

گفت...

جبهه و رزمنده های ما...

همه معادله های اهل علم رو به هم زدند...!!!


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیجبههمعادلهمغز

تاريخ : یک شنبه 30 شهريور 1393 | 1:5 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

مردم ما از کمبود ها و کسریها گله ندارند،آنچه مردم را می آزارد و صدایشان را در می آورد وجود تبعیضات ناروا و سوء استفاده از بیت المال است و بس!

 

رئیس جمهور شهید محمدعلی رجایی


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیشهید رجاییبیت المال

تاريخ : شنبه 29 شهريور 1393 | 16:18 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی (KHAMENEI.IR) اقدام به راه‌اندازی  صفحه «عیادت مجازی کاربران» از آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای کرد.   در پی انجام عمل جراحی بر روی رهبر معظم انقلاب این پایگاه در صفحه‌ خود نوشت: صبح روز دوشنبه خبر عمل جراحی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در رسانه‌ها منتشر شد. از ساعات اولیه انتشار این خبر، نظرات  و پیام‌‌های محبت‌آمیزی از سوی مردم می‌رسید و بسیاری نیز مایل بودند که به دیدار و عیادت معظم‌له  بروند. طبعا ملاقات حضوری، به دلیل محدودیت‌های گوناگون امکانپذیر نیست اما اینجا میتواند صفحه‌ای باشد برای عیادت شما از طریق فضای مجازی. این پایگاه در ادامه با طرح سوالی پرسیده است: «اگر شما به عیادت می‌رفتید چه می‌گفتید؟»  علاقه‌مندان برای درج نظرات و پیام‌های خود به این آدرس khamenei.ir مراجعه نمایند.


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیعیادت آیت الله خامنه ای

تاريخ : یک شنبه 23 شهريور 1393 | 12:23 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

آمريكا ادعا كرده كه با يك عده قراره هم پيمان بشه و بره به جنگ داعش!!!!!!

بعضي مواقع آدم يه چيزايي ميشنوه و بايد در جواب به آمريكا بگه .... خودتي

حالا كه آمريكا ديده داعش دست نشانده اونا نتونسته اهداف اونا رو عملي كنه و توي سوريه و عراق ناكام موندن، خودشون دست به كار شدن تا به بهانه سركوب كردن داعش وارد عمل بشن و توي سوريه و عراق دوباره آشوب راه بندازن تا بتونن حكومتشون رو  

عوض كنن و عناصر خودشون رو سر كار بيارن ولي كور خوندن تا ايران هست اينجا چيزي گيرشون نمياد


موضوعات مرتبط: صفحه اصلیسیاسی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیداعشامریکاتخم دو زردهخاورمیانه

تاريخ : یک شنبه 23 شهريور 1393 | 12:12 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

چند نفر چون مالک منتظر آقا هستند؟

مالک یوسف را نمی‌شناخت و فروخت،اما ما.......

ما حتی یک لحظه هم برای تو مالک نبوده‌ایم، حتی یک لحظه....

ما منتظر تو نیستیم آقا جان......




چیو ببینه؟! دل سیاهو ؟ یا رو زبون "اللهم الرزقنا شهادت" ؟!!..

فروختیم ایمان.. خریده ایم نان..

سحر نه حالی،نه خمس مالی،

اسممونم گذاشتیم عبد شاه مردان!..

شیعهء حرفی،آدمِ برفی،هنوز نمک نخورده میشکنیم نمکدان!..

تو راه پاکی،زدیم به خاکی! چه عاشقی!؟ چه مجنونی؟! چه سینه چاکی؟!..

آقـــــا حــلالم کن! . . .


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیحلالیتیا حضرت مهدیامام زمانمنتظر

تاريخ : چهار شنبه 19 شهريور 1393 | 1:30 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

یادش بخیر ...


یه زمانی که این وبلاگ ساخته نشده بود

یه پدیده ای وجود داشت به نام "خواب" که شبا رخ میداد :)))

 

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیخواب

تاريخ : سه شنبه 18 شهريور 1393 | 23:39 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 ما همینیم که هستیم


شاخ نیستیم چون گاو نیستیم


خاص نیستیم چون عقده نداریم


بالا نیستیم چون پرچم نیستیم


فقط یه آدمیم، چیزی که خیلیا نیستن


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیآدم

تاريخ : دو شنبه 17 شهريور 1393 | 12:10 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
نخستین خلبان ایرانی و همچنین نخستین فرمانده نیروی هوایی ایران، تیمسار سرلشکر خلبان احمدخان نخجوان نام داشت.
وی نخستین فرمانده نیروی هوایی ایران بود و روز پنجم اسفند با یک هواپیمای خریداری شده از فرانسه در قلعه‌مرغی به زمین
نشست.احمد نخجوان سال‌ها وزارت جنگ و فرماندهی نیروی‌ هوایی ایران را بر عهده‌ داشت. وی در سال 1272 در یک خانواده
مهاجر قفقاز به دنیا آمد و در سال ۱۳۴۵ درگذشت.
عکس/نخستین خلبان ایرانی

موضوعات مرتبط: صفحه اصلیارتش.گنجی در دل ملت
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیاحمد نخجوانخلباناولین خلبان

تاريخ : جمعه 14 شهريور 1393 | 1:31 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

مقصر اضافه شدن روغن پالم به مواد لبنی بالاخره شناخته شد 

جریان از این قراره که وزیر بهداشت به شرکت های لبنی گفته 

 

کدومتون به شیر ها روغن پالم اضافه میکنه ؟؟

 

اونهام گفتن کار ما نیست ، کار گاوداری هاست !!!

 

بعد رفتن از گاوداری ها پرسیدن....

 

اونهام گفتن : ما از کجا بدونیم ؟؟..!! از گاو ها بپرسین !!!

 

هیچی دیه یه نشست با گاو ها گذاشتن ازشون پرسیدن :

 

کی به شیر ها روغن پالم اضافه کرده ؟؟

 

گاو ها هم گفتن : مــا ما مــــــــــــــا مـــا مــــــــــــــــــــا

 

بالاخره معلوم شد کار این گاو های بی وجدان بوده ...!!!

 

اصلا بهشون نمیومد انقدر گاو باشن !!!

 

 

 

 

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیروغن پالمگاولبنیات

تاريخ : جمعه 14 شهريور 1393 | 1:27 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
تاريخ : جمعه 14 شهريور 1393 | 1:11 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

دکتر ناصر کاتوزیان، پدر علم حقوق ایران ،حقوقدان برجسته و یکی از تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران امروز صبح در سن هشتاد و هفت سالگی در گذشت.

 ناصر کاتوزیان درگذشت


موضوعات مرتبط: صفحه اصلیاجتماعی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیدکتر کاتوزیانپدر علم حقوقبیماری ذات الریه

ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 13 شهريور 1393 | 16:27 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

در ادامه افراطی گری های گروهک داعش بعد از حرام اعلام کردن لوازم آرایشی و تجهیزات بهداشتی برای زنان،

پوشک بچه نیز به دلیل این که در صدر اسلام نبوده است، توسط این گروه حرام اعلام شد!


موضوعات مرتبط: صفحه اصلیسیاسی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیداعشتحریمپوشک

تاريخ : پنج شنبه 13 شهريور 1393 | 2:37 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب شیمی
  • وب سمفونی
  • وب قالب بلاگفا
  • وب رفتن