موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: خطای دید

تاريخ : پنج شنبه 1 خرداد 1393 | 3:38 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺒﺨﺶ

ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ

ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺣﺴﺮﺗﯽ می گذاری ﺑﺮ ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﺩ!

موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : پنج شنبه 1 خرداد 1393 | 3:37 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

گویند خدا دو جا از کارهای بندگانش خنده اش می گیرد!

اول اینکه وقتی اراده می کند کسی را به زمین بزند و بقیه

میخواهند او را بلند کنند ودوم اینکه وقتی کسی را میخواهد

دستش را بگیرد وبلندش کندو بقیه سعی می کنند او رابه زمین بزنند

پس خدایا به بزرگیت دستم را بگیرکه اگر تو دستم را بگیری

دیگر هیچ کس مرا دست کم نمی گیرد...


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: خنده ی خدا

تاريخ : جمعه 26 ارديبهشت 1393 | 16:38 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

رسول خدا (ص) فرمود:

در شب معراج رسيدم به ملائكى كه ايستاده بودند

و سرهايشان به زير بود و عجب آنكه عضوى

از اعضاى ايشان كه حمد خدا را نكند نبود،

پرسيدم: اينها كه هستند؟

جبرئيل عرض كرد:

از اول خلقت تا حال

 از عظمت خدا سر بلند نکرده اند...


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: شب معراجملائک

تاريخ : جمعه 26 ارديبهشت 1393 | 16:34 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

روزی  که تو  آمدی  به  دنیا  عریان

                                     جمعی به تو خندان و تو بودی گریان

کاری بکن ای دوست که وقت رفتن

                                     جمعی به تو گریان و تو باشی خندان

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: خندان وقت رفتنگریان وقت امدن

تاريخ : جمعه 26 ارديبهشت 1393 | 16:29 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

ای فرزند آدم حاجت از من می طلبی ولی من

بر آورده نمی کنم ،چرا که به منافع تو آگاهم

  سپس تو نسبت به خواسته ات اصرار می کنی ،

در نتیجه آنچه که می خواهی به تو می دهم .

آنگاه از همان داده هایم بر معصیت و گناه کمک می جوئی .

پس اراده می کنم که آبروی تو را بریزم .

و تو دست به دعا بلند می کنی .و من آبروی تو را

حفظ می کنم . چقدر با تو با خوبی برخورد کنم

و تو چقدر با بدی و زشتی با من معامله می کنی .

نزدیک است نسبت به تو به گونه ای خشمگین شوم

که بعد از آن هیچگاه راضی نگردم .

(حدیث قدسی)


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: حدیث قدسیدعا

تاريخ : جمعه 26 ارديبهشت 1393 | 16:24 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

بازخوانی اعترافات "ریک فرانکونا" فرمانده آمریکایی محورهای فاو و شلمچه
"نادر طالب‌زاده" مجری برنامه راز، در برنامه تلویزیونی امشب خود، با سرهنگ "ریک فرانکونا" فرمانده آمریکایی محورهای فاو و شلمچه مصاحبه کرد. وی وابسته نظامی ارتش آمریکا در بغداد بود در زمان جنگ ایران و عراق و تخصص وی در حوزه های اطلاعاتی بود و تا آخر جنگ 8 ساله ایران و عراق در جنگ فعال بوده است.

دلیل این مصاحبه برمی گردد به مطلبی که نشریه "فارین پالیسی" در خصوص انتشار اسناد همکاری آمریکا و عراق در بمباران شیمیایی ایران منتشر کرد و از سرهنگ فرانکونا به عنوان شاهد ماجرا در آن مطلب نام برده می شود.

در گزارشی که در فارین پالسی منتشر می شود آقای فرانکونا اعتراف می کند که آمریکا قبل از حمله شیمیایی عراق به ایران از این ماجرا خبر داشته است که در مصاحبه ای که آقای طالب زاده با وی می کند وی از این اعتراف عقب نشینی می کند و می گوید که ما بعد از حمله خبر دار شدیم.



متن زیر مصاحبه آقای طالب زاده با سرهنگ فرانکونا در برنامه راز است:


موضوعات مرتبط: صفحه اصلیسیاسی
برچسب‌ها: امریکاسلاح شیمیایی

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 26 ارديبهشت 1393 | 9:33 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

مـردی با خودش زمزمه کرد : خدایا با من حرف بزن... بلبلی شروع به خواندن کرد اما مرد نشنید!
فریاد برآورد خدایا با من حرف بزن ، آذرخش در آسمان غرید... اما مرد گوش نکرد!
به اطراف خود نگاه کرد و گفت :خدایا بگذار تو را ببینم... ستاره ای درخشید اما مرد ندید!
مرد فریاد کشید یک معجزه به من نشان بده نوزادی متولد شد... اما او همچنان توجهی نکرد!
پس مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا مرا لمس کن تا بدانم اینجا حضور داری!
در همین زمان خداوند پایین آمد و انگشتان مرد را لمس کرد
اما مرد پروانه را با دستش پراند و به راهش ادامه داد . . . امـــان از غفلـــت

افسران - امــــان از غفلـــت...


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1393 | 19:8 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
اذکاری برای افزایش نعمت های الهی!
از پیامبر روایت شده است که ایشان بیان داشته اند:

هر کس که بخواهد زندگانی اش غرق در نعمت گردد به اذکار ششگانه در مواقع گوناگون بپردازد که آن ها چنین می باشند:

1- آن که در آغاز هر کار بگوید: بسم الله الرحمن الرحیم؛2- چون نعمتی از راه حلال نصیبش شد بگوید: الحمدلله ربّ العالمین؛3- چون خطا و لغزشی از او سر زد بگوید: استغفرالله ربّی و اتوب الیه؛4- چون به غم و اندوهی دچار شد بگوید: لاحول و لاقوّة اِلا بالله العلیّ العظیم؛5- هرگاه برنامه ریزی برای انجام کاری نمود بگوید: ماشاءالله کان (اِن شاءالله)؛6- و چون از ستمگری ترس داشت بگوید: حسبنا الله و نعم الوکیل
 
افسران - مفید و کاربردی | میخوای نعمتت زیاد بشه این مطلب رو بخون!

موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیرزق

تاريخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1393 | 19:5 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

دنیای واقعی مانند دنیای مجازی نیست كه
وقتی برایشان لایك میزنی برایت لایك بزنند،
به قولی توی دنیای واقعی لایك،لایك نمی‌آورد،
پس خوب حواست را جمع كن كه
گوشه‌ی قلبت برای چه كسی تیك ِ لایك را میزنی ! 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیجوانان

تاريخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1393 | 18:50 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

بسم الله الرحمن الرحیم
منتظر تاکسی بودم برای رفتن به کلاس یهو یه پیرمردی از دور بوق زد با یه پیکان به قول شیرازیها : له .
طبق معمول زد به سرم ، سر یه بحث رو باز کنم ، با خودم گفتم این پیرمرده با این اوضاع و احوال و لرزش دستاش حتما مشکلی داره که داره مسافر کشی میکنه به خاطر همین پرسیدم : حاجی اوضاع احوال خوبه ؟
گفت: الحمدلله ، شکر .
تا اینو گفت انگار برقی تو ذهنم زده باشن ، جا خوردم . گفتم: هی ! حاجی ! کاش جوونای ما هم این جوری جواب میدادن میگفتن الحمدلله و خدا رو شکر .
گفت : حالا اگه من اینو نگم وایسم گله گذاری تو کاری میتونی برای من انجام بدی ؟
گفتم : نه . ولی وقتی به جوونترا این حرف رو میزنم چنان از بد روزگار و مشکلات میگن که انگار من وکیلی چیزی هستم و میتونم مشکلاتشون رو حل کنم .
بعد با خودم فکر کردم : آیا اینجور نق زدن ها معنیش چیه ؟ مگه خدا روزی رسون نیست ؟ اگه زیاد نق بزنیم پیش بنده ها این معنی رو نمیرسونه که خدا روزی من رو نمیرسونه ؟ و این یعنی شکایت از خدا پیش بنده ها !
فکرش رو بکنید ما مثلا پدر خوانواده باشیم تمام تلاشمون رو برای رفاه بچه ها بکنیم بعد بچه هه برای یه چیز کوچولو و ناچیز بره پیش بقیه نق بزنه بگه : ما هیچی نداریم ، بدبختیم ، چه حالی میشیم ؟
بیچاره خدا ! که ما بنده هاشیم .
راسش نمیدونم این جور نق زدنا کفران نعمت هست یا نه ولی خدا گفته : لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ (لینک آیه و ترجمه اش)خداوند متعال انگار اینجا شوخی نداشته ها ! گفته : اگه شکر کنید بیشتر بهتون میدم ولی اگه کفران کنید عذابم شدید است!
حالا اگه فرض کنیم این نق زدن ها کفران نعمت باشه ، اینجوری مشکل میشه چن تا: عصابمون خورد شده (خب آدم که با آرامش و طمانینه که نق نمیزنه) ، حرفهای نامربوط (بعضی وقتا) از زبونمون جاری شده ، از اون طرف عذابم رو شاخشه .
خدا خودش رحم کنه ! نه ؟!


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیخدا

تاريخ : سه شنبه 16 ارديبهشت 1393 | 18:48 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

ﻣﺎ ﻓﺴﺴﺴﺴﺴﺴﺲ ، ﺷﻤﺎ ﺗﯿﻮﺏ ﻟﺴﺴﺴﺴﺴﺴﺴﺴﺴﺲ .

ﻣﺎ ﻣﺴﯿﺮ ﺍﻧﺤﺮﺍﻓﯽ ، ﺷﻤﺎ ﺻﺮﺍﻁ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ .

ﻣﺎ ﺗﻒ ، ﺷﻤﺎ ﺁﺑﺸﺎﺭ ﻧﯿﺎﮔﺎﺭﺍ .

ﻣﺎ ﺣﻮﺽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﻭﺳﻂ ﺑﺎﻏﭽﻪ ، ﺷﻤﺎ ﺟﮑﻮﺯﯼ ﻭﺳﻂ ﭘﻨﺖ ﻫﺎﻭﺱ .

ﻣﺎ ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺣﻘﯿﺮ ، ﺷﻤﺎ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﺒﯿﺮ .

ﻣﺎ ﻭﺍﺷﺮ ، ﺷﻤﺎ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﺣﻠﻘﻪ ﻫﺎ .

ﻣﺎ ﻧﺦ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺎﻟﺶ ، ﺷﻤﺎ ﻧﺦ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺍﻭﺭﺍﻝ .B .

ﻣﺎ RD ، ﺷﻤﺎ ﭘﻮﺭﺷﻪ ﭘﺎﻧﺎﻣﺮﺍ ۴s .

ﻣﺎ ﻃﺮﺡ ﻣﺴﮑﻦ ﻣﻬﺮ ، ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺝ ﺍﻟﻌﺮﺑﯽ .

ﻣﺎ ﻣﯿﻨﯿﻤﻢ ﻧﺴﺒﯽ ، ﺷﻤﺎ ﻣﺎﮐﺴﯿﻤﻢ ﻣﻄﻠﻖ .

ﻣﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ ، ﺷﻤﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺩﻭﺟﺪﺍﺭﻩ

ﻣﺎ ﻭﻇﯿﻔﻤﻮﻧﻪ ، ﺷﻤﺎ ﻟﻄﻒ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ .

ﻣﺎ ﺑﺎﺩ ﺑﺰﻥ ﺩﺳﺘﯽ ، ﺷﻤﺎ ﮐﻮﻟﺮ ﮔﺎﺯﯼ ﻧﺎﻧﻮ .

ﻣﺎ ۱۱۰۰ ، ﺷﻤﺎ iPhone 4s .

ﻣﺎ ﻫﺮ ﻫﺮ ﻫﺮ ، ﺷﻤﺎ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﺩﻟﻨﺸﯿﻦ .

ﻣﺎ ﺍﻣﺸﺐ ، ﺷﻤﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﻭ یک ﺷﺐ !!!

ﻣﺎ ﭘﺖ ﻭ ﻣﺖ ، ﺷﻤﺎ اﯾﮑﯿﻮ ﺳﺎﻥ .

ﻣﺎ ﺷﺐ ﺗﺎﺭ ، ﺷﻤﺎ ﺻﺒﺢ ﺍﻣﯿﺪ !

ﻣﺎ ﻭﺭﺯﺵ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﻭ ، ﺷﻤﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﺩ !

ﻣﺎ ﮐﺮﻡ ﺷﺒﺘﺎﺏ ، ﺷﻤﺎ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻋﺎﻟﻤﺘﺎﺏ .

ﻣﺎ ﺩﻓﺘﺮ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ، ﺷﻤﺎ ﺩﻓﺘﺮ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ .

 ﻣﺎ ﻓـ ﺷﻤﺎ ﻓﺮﺣﺰﺍﺩ !

ﻣﺎ ﺑﺘﻤﺮﮒ ، ﺷﻤﺎ ﺑﻔﺮﻣﺎ .

ﻣﺎ ﻟﮑﻨﺖ ﺯﺑﻮﻥ ، ﺷﻤﺎ ﺳﺨﻨﮕﻮﯼ ﺩﻭﻟﺖ .

ﻣﺎ ﭘﻮﭺ ، ﺷﻤﺎ ﮔﻞ !

ﻣﺎ ﺑﻨﺎﻝ ﺑﯿﻨﯿﻢ ﺑﺎ ، ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ !

ﻣﺎ چی ﮐﻮﻓﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ ؟ ، ﺷﻤﺎ چی ﻣﯿﻞ ﺩﺍﺭﯼ ﻋﺰﯾﺰﻡ ؟

ﻣﺎ ﻓﻼﻓﻞ ، ﺷﻤﺎ ﻣﺪﯾﺮ ﻋﺎﻣﻞ ﭘﺨﺶ ﻓﺮﺍﻭﺭﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﮔﻮﺷﺘﯽ .

ﻣﺎ ﻣُﺨﻤﻮﻥ ﺗﺎﺏ ﺩﺍﺭﻩ ، ﺷﻤﺎ ﺣﯿﺎﻃﺘﻮﻥ !

ﻣﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ، ﺷﻤﺎ ﭘﺎﺱ ﮐﺮﺩﻩ !

ﻣﺎ ﺑﺮﻑ ، ﺷﻤﺎ ﺑﻬﻤﻦ .

ﻣﺎ ﻧﻨﻪ ، ﺷﻤﺎ .mommy

ﻣﺎ ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯽ ، ﺷﻤﺎ ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺗﺠﺮﺑﻪ .

ﻣﺎ ” ﺻﺮﻓﺎ ﺟﻬﺖ ﺍﻃﻼﻉ ﻭ ﻓﺎﻗﺪ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺍﺭﺯﺵ ” ، ﺷﻤﺎ کپی ” ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺻﻞ – ﺛﺒﺖ ﺑﺎ ﺳﻨﺪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﺳﺖ ”

ﻣﺎ ﺑﻠﻪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ، ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺩﻩ ﺳﻠﻄﺎﻥ .

ﻣﺎ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺟﯿﺒﯽ ، ﺷﻤﺎ ﻣﻮﺳﺴﻪ ﮊﺋﻮ ﻓﯿﺰﯾﮏ !

ﻣﺎ ﺁﺭﺩ ﻧﺨﻮﺩﭼﯽ ، ﺷﻤﺎ ﻟﺌﻮﻧﺎﺭﺩﻭ ﺩﺍﻭﯾﻨﭽﯽ .

ﻣﺎ ﮐﺘﻪ ﺷﻤﺎ ، ﺑﯿﻒ ﺍﺳﺘﺮﻭﮔﺎﻧﻒ .

ﻣﺎ ﺟﺮﺯ ﻻﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ، ﺷﻤﺎ ﭘﺘﺮﻭﺱ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭ .

ﻣﺎ ﻓﻼﻓﻞ ، ﺷﻤﺎ ﺭﻭﯾﺎﻝ ﺑﺮﮔﺮ ﺑﺎ ﭘﻨﯿﺮ ﻭ ﻗﺎﺭچ

 

 

ما بد...شما خوبی!


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393 | 17:51 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

سالگرد ازدواج

زن :عزیزم امیدوارم همیشه عاشق بمانیم وشمع زندگیمان نورانی باشد.

مرد: عزیزم کی نوبت کیک می شه؟

 

روز زن

زن : عزیزم مهم نیست هیچ هدیه ای برام نخریدی یک بوس کافیه.

مرد: خوشحالم تو رو انتخاب کردم آشپزی تو عالیه عزیزم (شام چی داریم؟)

 

روز مرد

زن: وای عزیزم اصلا قابلتو نداره کاش می تونستم هدیه بهتری بگیرم.

مرد: حالا اشکال نداره عزیزم سال دیگه جبران می کنی (چه بوی غذایی می یاد)

 

۴۰ روز بعد از تولد بچه

زن:وای مامانی٬ بازم گرسنه هستی (عزیزم شیر خشک بچه رو ندیدی؟)

مرد با دهان پر: نه عزیزم ندیدم , راستی عزیزم شیر خشک چرا اینقدر خوشمزه است؟

 

۴۰ سال بعد

زن: عزیزم شمع زندگیمون داره بی فروغ میشه ما پیر شدیم.

مرد: یعنی دیگه کیک نخوریم؟

 

۲ ثانیه قبل از مرگ

زن: عزیزم همیشه دوستت داشتم.

مرد: گشنمه.

 

وصیت نامه

زن: کاش مجال بیشتری بود تا درمیان عزیزانم می بودم ونثارشان می کردم تمام زندگی ام را!!

مرد:شب هفتم قرمه سبزی بدید.

 

اون دنیا

زن خطاب به فرشته ی مسئول: خواهش می کنم ما را از هم جدانکنید , نه نه عزیزم , خدایا به خاطر من…

(((وسر انجام موافقت می شه مرد از جهنم بره بهشت )))

مرد: خطاب به دربان جهنم: حالا توی بهشت شام چی میدن؟


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: تفاوت طز فکرطنز

تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393 | 17:37 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
عزیزم!
 
می توانی خوشحال باشی، چون من دختر كم توقعی هستم. اگر می گویم باید تحصیلكرده باشی، فقط به خاطر این است كه بتوانی خیال كنی بیشتر از من می فهمی! اگر می گویم باید خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است كه همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود!
 
اگر می گویم باید ماشین بزرگ و با تجهیزات كامل داشته باشی، فقط به این خاطر است كه وقتی هر سال به مسافرت دور ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم!اگر از تو خانه می خواهم، به خاطر این است كه خود را در خانه ای به تو بسپارم كه تا آخر عمر در و دیوارآن، خاطره اش را برایم حفظ كنند و هرگوشه اش یادآور تو و آن شب باشد!
 
اگر عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است كه فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای!اگر دوست دارم ویلای اختصاصی كنار دریا داشته باشی، فقط به خاطر این است كه از عشق بازی كنار دریا خوشم می آید... جلوی چشم همه هم كه نمی‌شود!
 
اگر می گویم هرسال برویم یك كشور را ببینیم، فقط به خاطر این است كه سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم كه آیا واقعا "به هركجا كه روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من كمك نكنی تا جواب سوالاتم را پیدا كنم، پس چه كسی كمكم كند؟!اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است كه به تو ثابت كنم چقدر برایم عزیزی!
 
و بالاخره...
 
اگر جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است كه به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست داری و عشقمان فارغ از رنگ و ریای مادیات است.

موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: نامه ی یک دختر

تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393 | 16:51 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

شاید آن روز که سهراب نوشت

 

تا شقایق هست زندگی باید کرد...

 

خبری از دل پر درد گل یاس نداشت

 

چه شقایق باشد چه گل پیچک و یاس؛

 

جای یک گل خالی است!!

 

تا نیاید مهدی(عج)

 

زندگی زیبا نیست!!!


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393 | 4:44 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که :

 

* پدر تنها قهرمان بود.


* عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد.


* بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود.


* بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند.


* تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.


* تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود.


* و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393 | 4:42 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

دستانت را در برابرم مشت میکنی؛

 

و میگویی گل یا پوچ ؟

 

و من در دلـــم میگویم...

 

فقط دستانت..!!


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393 | 4:40 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

آقـــا بیــا تا با ظهـــور چشمهایــت

 

این چشم های ما کمی تقوا بگیرد

 

پایین بیا خورشیــد پشت ابـر غیبت

 

تـا قبل از آن کــه کار مــا بالا بگیـرد


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : دو شنبه 15 ارديبهشت 1393 | 4:37 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

عشق واسه یه زن وقتی که از روی ناراحتی با دستای لطیفش

       روی سینه ستبر مردش می کوبد و مرد آرام بغلش میکند و دستاشو می بوسه

              و میگه : نزن گلم دستای خودت درد میگیره


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : یک شنبه 14 ارديبهشت 1393 | 7:33 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

من زنم…

بی هیچ آلایشی…

حتی بی هیچ آرایشی !

او خواست که من زن باشم …

که بدوش بکشم،بار تو را که مردی !

... و برویت نیاورم که از تو قویترم ...

آری من زنم...

او خواست که من زن باشم ...

همچنان به تو اعتماد خواهم کرد ...

عشق خواهم ورزید ...

به مردانگی ات خواهم بالید ...

با تمام وجود از تو دفاع خواهم کرد ...

پشتیبانت خواهم بود ... و تو ...

مرد بمان!

این راز را که من مرد ترم

به هیچ کس نخواهم گفت...


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : یک شنبه 14 ارديبهشت 1393 | 7:0 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: حسین پناهی

تاريخ : شنبه 13 ارديبهشت 1393 | 3:1 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

فرزند عزیزم!

آنزمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی...صبور باش! و مرا درک کن

اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف میکنم...یا هنگامی که

نمی توانم لباسهایم را بپوشم...صبور باش و زمانی را بیاد بیاور

که همین کارها را به تو یاد می دادم.

اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراریست و کلمات را چندین

بار تکرار می کنم...صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا بده...

وقتی تو هنوز کوچک بودی گاه برای خواباندنت مجبور میشدم

بارها و بارها داستانی را برایت بخوانم....

وقتی نمی خواهم حمام کنم...نه مرا سرزنش کن و نه شرمنده...

زمانی را بیاد بیاور که با هزار و یک بهانه وادارت میکردم که حمام کنی

وقتی بی خبری ام را از پیشرفتها و دنیای امروز می بینی...

با لبخند تمسخر آمیز به من ننگر.

وقتی حافظه ام یاری نمی کند و کلمات را به خاطر نمی آورم....

به من فرصتی بده تا بیاد بیاورم...اگر نتوانستم عصبانی نشو...

برای من مهمترین چیز نه صحبت کردن که تنها با تو بودن و تو را برای شنیدن داشتن است.

وقتی نمی خواهم چیزی بخورم مرا وادار نکن...

من خوب میدانم که کی به غذا احتیاج دارم...

وقتی پاهای خسته ام اجازه ی راه رفتن به من نمی دهند...

دستهایت را به من بده همانگونه که من دستهایم را به تو دادم

آنزمان که اولین قدمهایت را بر می داشتی.

و زمانی که به تو میگویم که دیگر نمی خواهم زنده بمانم...و اینکه

می خواهم بمیرم...عصبانی نشو...روزی خواهی فهمید.

زمانی متوجه میشوی که علیرغم همه اشتباهاتم

همواره بهترین چیزها را برایت خواسته ام.

و همواره سعی کرده ام که بهترینها را برایت فراهم کنم.

از اینکه در کنارت هستم عصبانی و خسته و ناراحت نشو.

تو باید در کنارم باشی و مرا درک کنی...

مرا یاری کن همانگونه که من تو را یاری کرده ام آنزمان که زندگی را آغاز کردی.

یاریم کن تا قدم بر دارم...به من کمک کن تا با نیروی عشق و شکیبایی تو

این راه را به پایان ببرم.من با لبخند و با عشق بیکرانم جبران خواهم کرد

همان عشقی که همواره به تو داشته ام....

(فرزند دلبندم دوستت دارم)

 

 

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: فرزند دلبندم

تاريخ : شنبه 13 ارديبهشت 1393 | 2:57 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

کاش می دانستی!

فردا چه اندازه دیر است

                               برای زیستن!

و چه اندازه زود

                              برای مردن!

فردا همیشه واژه ایست پر فریب....

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 13 ارديبهشت 1393 | 2:56 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

...
     با خودتان خوب تا کنید
با خودتان که خوب تا نکنید
    روزگار شما را تا میکند  
می کند توی پاکت و می اندازد توی صندوق پستی ؛
به یک مقصد نامعلوم
خودت به جان خودت بیفت
خودت خودت را بساز  
                         خودت مواظب خودت باش
وگرنه دیگران به تو هر شکلی
که دلشان بخواهد  می‌دهند.


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: مقصد نامعلوم

تاريخ : شنبه 13 ارديبهشت 1393 | 2:53 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

هیچ نیرو و حرکتی نیست مگر بوسیله ی خدای والا و بزرگ

خدایا...خدای خوبم پناه می برم به تو از شر آرزوهای دور و درازی که شیطان گوشه گوشه اش لانه می کند

خدایا...خدای مهربانم!پناه می برم به تو از شر دلبستگی هایی که بوی شرک می دهند،

پناه می برم به تو از جذابیت های دلفریب دنیا که مرگ را در نظرم دور و باور نکردنی جلوه می دهد.

خدایا ! در کشاکش این روزها و شبهای بی چراغ...در پیچ و خم دلبستگیهایی که همه بوی خاک می دهند،

خدایا!در دویدن هایی که خط پایان همه ی آنها به داشته های مادی خلاصه می شود...می ترسم از خشم تو...

ازدور شدن از بهشت تو و می ترسم از منی که هرآن،بوی شیطان می گیرد.

خدایا!وسوسه ها فراوانند و من،بنده ای ضعیف هستم که هنوز نیاموخته بزرگترین جهاد دنیا،جهاد با نفس است...

خدایا!شکوه و جلال دنیا گاهی چنان عقل را از سر معنویتم می دزدد که باور نمی کنم فانی بودن اینهمه رنگ و لعاب را،

خدایا!لابه لای همه ی این چیزهایی که فاصله ی قلب مرا با تو زیاد می کند،از من دور کن وسوسه ی شیطان را...

خدایا!ذکر(فستعذ بالله من الشیطان الرجیم)را بر زبانم جاری کن و نوری به قلبم بتابان که از هر چه بوی شیطان و فریب و

جهنم و آتش خشم تو را می دهد،پناه ببرم به رحمت بی انتهای تو.

خدایا! بازوی ایمانم را قوی کن...آنقدر قوی که زورش بچربد به سینه ی ستبر فریبهای شیطان...

و شیطانک ها را از سر راهم دور کن تا مبادا پای من کودکم بیفتند در چاله ی شیطنت ها.

خدایا! از همین حالا...از همین سال نو...از همین سرآغاز،به تو پناه می برم از شر شیطان

یاری ام کن تا سال جدید را با سری افراشته،قلبی سبک و روحی آرام،چنان به پایان ببرم

که شیطان شرمنده ی نفس خویش باشد و من سرافراز در درگاه تو....

به امید کرم بی منتهایت،الهی آمین

.


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 13 ارديبهشت 1393 | 2:52 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

زندگي را دور بزن و آن گاه که بر تارک بلند ترين قله ها رسيدي، لبخند خود را نثار تمام سنگريزه هايي کن که پايت را خراشيدند.


روزگارا تو اگر سخت به من می گیری

با خبر باش که پژمردن من آسان نیست ،
گرچه دلگیر تر از امروزم
گر چه فردای غم انگیز مرا می خوانی
لیک باور دارم ، دلخوشی ها کم نیست ...
زندگی باید کرد!

(سهراب)


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 13 ارديبهشت 1393 | 2:50 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 13 ارديبهشت 1393 | 2:47 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

به مـرد بودن و مـرد ماندن و مـردانگی ات افـتخار میکنم

تویی که پشت آن چهره ی جدی مهربـانی ات حس میشود . . .

تویی که غـرورت را که همچون کوه قد برافراشته برای من میشکنی . . .

تویی که در میان جمع به هیچکس نـگاه نمیکنی جـز من . . .

تویی که در اوج نـاراحتی به رویم لـبخند میزنی . . .

تویی که با تـمام خسـتگی ات مـرا هـمراهی میکنی . . .

تویی که در روزهای بی حوصلگی به پـای درددل هایم می نشینی . . .

تویی که بهانه گرفتن ها و بی قـراری هایم را با یـک ” بـوسه “  خاتمه میدهی !

تویی که در برابر مشکلات سینه سپر میکنی و تـنهایم نمیگذاری . . .

تویی که با تـمام قـدرتت در برابر احـساسم زانـو میزنی . . .

تویی که اول روحـم را به پـرواز در میاوری و بـعد جـسمم را در آغوش میکشی . . .

تویی که نـوازشت بـوی خوب ” آرامـش” میدهد نه “هـوس” . . .

تویی که شوخی میکنی تا گـل لـبخند را بر لـبانم بکاری . . .

آآآآری

تـو

شـاهزاده ی رویـای دخـترانه هستی . . .

ای مـرد

نمیـخواهم با آن اسـب سفید بالدار بیایی !

همیـن که قلبت سفید و بی ریـا بـاشد برای مـن کـافی ست . .

http://www.hammihan.com/users/status/thumbs/thumb_HM-20135128820934830591378031578.8799.jpg

.

موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: مردی با اسب سفید بالدار

تاريخ : شنبه 13 ارديبهشت 1393 | 2:38 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

دوست داشتنی ترین رابطه ها ،

رابطه هایی دو طرفه اند ...!

یعنی هر دو میکوشند برای ادامه دار شدنش ...!

هر دو خطر می کنند ...!

هر دو وقت می گذارند ...!

هزینه می کنند ...!

هر دو برای یک لحظه بیشتر، در کنار هم بودن با زمان هم میجنگند ...!

.

 

 

کنارم که هستی
زمان هم مثل من دستپاچه میشود
عقربه ها دوتا یکی میپرند
اما همین که میروی
تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم
جانم را میگیرند ثانیه های
بی تو…

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : شنبه 13 ارديبهشت 1393 | 2:31 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

حالا یه سوال....؟


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393 | 19:6 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

مرد به خدا می گه: چرا زن رو زیبا آفریدی؟

خدا می گه: واسه اینکه تو دوستش داشته باشی!

دوباره می پرسه پس چرا ناقص العقله؟

خدا هم درجواب به این سوال احمقانه مرد پاسخ میده:

واسه این که تورو دوست داشته باشه


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: دوست داشتنناقص العقل

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393 | 19:2 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

 

پیامک شوهر به زن :

نترس ، من از پله های اداره افتادم و خانم جهانپور ، من رو که بیهوش بودم رسوند بیمارستان

الان بهوش اومدم ، احتمال خونریزی مغزی هست پای چپ و دنده راستم شکسته .

 

 

زن : خانم جهانپور کیه ؟؟

.

.

.

 

دیروز آن مرد آمد ، آن مرد با اسب آمد ، گفت :

ضعیفه غذا حاضر اسـت ؟؟

امروز آن مرد آمد، آن مرد با پراید آمد ، گفت :

عشقـم غذا حاضره ؟

فردا آن مرد می آید، آن مرد با پیشبند میاید ، میگوید :

عجقم غذا چی درسـت کنم !؟

.

.

.

 

آﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭﯼ که مامان بابام ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ

ﻣﺎﻝ ﺯﻣﺎﻧﯿﻪ که ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﻤﻮ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻢ !

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭﻥ دیگه ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﭼﺸﻤﮕﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ

.

.

.

 

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﯾﻪ ﻋﮑﺴﯽ ﺭﻭ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﻧﺸﻮﻥ ﮐﺴﯽ ﻣﯿﺪﻡ

ﻫﯽ ﻧﺰﻧﻪ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﻘﯿﻪ ﻋﮑﺴﺎ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﺒﯿﻨﻪ

ﺁﻟﺒﻮﻡ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺑﺎﺑﺎﺗﻮ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺩﺳﺘﺖ ﮐﻪ

.

.

.

 

چند وقت پیش مامانم داشت مرغ پاک میکرد بهش میگم چرا انقد این مرغه چربی داره ؟

میگه مرغای ماده معمولا اینجورین !

دیوار واسمون نمونده بود دیگه ، خدایا این شادی هارو از ما

 نگیر !

.

.

.

 

ﺧﺪﺍﯾﺎﺍﺍﺍ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﮐﺪﻭﻡ ﮔﻨﺎﻫﻤﻮ ﭘﺲ ﻣﯿﺪﻡ ؟

ﺁﻫﺎﻥ ﺍﻭﻥ ﮔﻨﺎﻩ ؟

ﺣﻠﻪ ، ﺭﺩﯾﻔﻪ !

 

 

 

 

 


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: جملات خنده دار

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393 | 18:54 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

 

 بدن انسان می تونه تا 45 واحد درد رو تحمل کنه.

  اما زمان تولد، یک زن تا 57 واحد درد رو احساس می کنه

  این معادل شکسته شدن همزمان 20 استخوانه!

  مادرتون رو دوست داشته باشید ...


جملات زیبا گیله مرد

 

********

 و برای ابراز عشق و علاقه به مادرتون  منتظر یک روز خاص نباشید ...

تا اطلاع ثانوی : هر روز ، روز مادره


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: مادردردعلاقه

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393 | 18:37 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: روز معلم

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393 | 18:29 | نویسنده : بانوی پرتقالی |


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیمناجات

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393 | 1:12 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

تلويزيون داره ميگه :
جوونا بايد مسير زندگيشونو مشخص كنن تا موفق بشن ...
يهو بابام برگشته ميگه :
مسيرشون مشخصه ديگه ...
اينترنت ..آشپزخونه...
اينترنت...دستشويي...
اينترنت...تخت خواب


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیجوانان

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393 | 1:52 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

مردان تکالیف و ابزارهایی دارند که با استفاده صحیح از آنها می‌توانند بخش زیادی از شرایط تشکیل یک خانواده اسلامی را تأمین کنند.

از آنجا که مقوله حجاب و عفاف متأسفانه به اشتباه با بحث زن درآمیخته شده است، نقش و جایگاه مردان در بحث حجاب و عفاف آن طور که بایسته، شایسته و مهمتر از همه عملیاتی است مورد پردازش قرار نگرفته است در صورتیکه تکالیف و مسئولیت‌های مردان در اداره خانواده براساس آیه شریفه «الرجال قوامون علی النسا» بیش از زنان تعریف شده  است.


موضوعات مرتبط: صفحه اصلیاجتماعی
برچسب‌ها: پاتوقپرتقالیخانواده

ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393 | 1:48 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

روزی ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎﻧﯽ، ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ ﻣﯽﺧﻮﺍهد ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﺭﮔﺮﺍنﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰند.
ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ ﻣﯿﺰند ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمی شود.ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ، یک اسکناس 10 ﺩﻻﺭی به پایین می‌اندازد ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ کند.
ﮐﺎﺭﮔﺮ 10 ﺩﻻﺭ ﺭا ﺑﺮمی‌دارد ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ می‌گذارد ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند مشغول کارش می‌شود.
ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ 50 ﺩﻻﺭ ﻣﯿﻔﺮستد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند پول را در جیبش می‌گذارد.ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭا می‌اندازد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮ برخورد می‌کند.
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮش را ﺑﻠﻨﺪ می‌کند ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ می‌کند ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ کارش را به او می‌گوید.


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتق پرتقالیخدا

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393 | 1:44 | نویسنده : بانوی پرتقالی |

جمله تکان دهنده کودک سوری قبل از مرگ
این قاصم الشوکه المعتدین...
به گزارش جام؛ تصویر این کودک سوری که اخیراً در اینترنت
 منتشر شده و سایت به سایت پخش می شود،
تصویری تکان دهنده و ترسناک است.
آخرین جمله ای که این کودک 3 ساله قبل از مرگ گفت این بود:
«همه چیو به خدا میگم.»


موضوعات مرتبط: صفحه اصلی
برچسب‌ها: پاتوق پرتقالیسوریه

تاريخ : جمعه 12 ارديبهشت 1393 | 1:41 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
 
توافق آمریکا و ترکیه بر سر سوریه!

موضوعات مرتبط: صفحه اصلیسیاسی

تاريخ : پنج شنبه 11 ارديبهشت 1393 | 20:37 | نویسنده : بانوی پرتقالی |
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب شیمی
  • وب سمفونی
  • وب قالب بلاگفا
  • وب رفتن