عنایتالله بیابانی در گفتوگو با ایسنا اظهار کرد: من برخلاف برخی از کارشناسان که معتقدند کیفیت هندوانه ایرانی در سال جاری نسبت به سالهای گذشته کاهش یافته است، اعتقاد دارم که هندوانه ایرانی در سطح کیفی بالایی تولید میشود که نه تنها کفاف تامین نیاز داخلی را میدهد، بلکه به کشورهای مختلف همسایه و کشورهای اروپایی صادر میشود.
وی افزود: نمونههای بسیاری از هندوانههای تولید شده در مناطق مختلف کشور را مورد بررسی، ارزیابی و تست قرار داده و به این نتیجه رسیدیم که این محصول نسبت به سال گذشته از نظر رنگ، طعم و کیفیت بسیار بهتر بوده است. هم اکنون نه تنها این میزان تولید برای تامین نیاز داخلی کفایت میکند، بلکه باید برای افزایش صادرات این محصول برنامه ریزی از سوی مسئولان وزارت جهاد کشاورزی و بازرگانان صورت بگیرد.
از وانت بارها هندوانه نخرید!
نایب رئیس خانه کشاورز ادامه داد: هندوانه پس از آنکه در معرض نور آفتاب قرار میگیرد، رنگ آن قرمز می شود اما کیفیت چندانی ندارد، بنابراین به مردم توصیه میشود این محصول را از وانت بارها نخرند و از فروشندههای میوه و تره بار معتبر خریداری کنند چراکه در واقع وانت بار ها هندوانههای پسمانده، وازده و بی کیفیت را خریداری و با قیمت پایین تر از نرخ میوه فروشان عرضه می کنند.
بیابانی خطاب به کشاورزان و تولیدکنندگان گفت: بیش از حد هندوانه را در مراحل مختلف تولید تا برداشت آبیاری نکنید چرا که آبیاری بیش از حد هندوانه مانند دیگر محصولات کشاورزی باعث افت کیفیت این محصول می شود که میتوان به بی مزه کردن و حتا تغییر بافت هندوانه به حالت پودری شکل آن اشاره کرد.
وی همچنین در خصوص بهترین هندوانههای تولید شده در کشور اظهار کرد: در ارزیابیهای صورت گرفته به این نتیجه رسیدیم که هندوانه تولید شده در مناطقی مانند سیستان بلوچستان، هرمزگان، کرمان و برخی مناطق مانند چاف در گیلان جزو بهترین هندوانه های تولید شده در کشور هستند البته هندوانه های تولید شده در برخی استانها مانند مازندران و گیلان به دلیل آبیاری بیش از حد بی مزه می شود و کیفیت آن کاهش پیدا میکند. اما هندوانه تولید شده در کرمان دارای بهترین کیفیت در کنار دیگر هندوانههای تولید شده در کشور از چرا که آبیاری آن با توجه به محدودیت منابع آبی در این استان بر اساس استانداردها و اصول علمی صورت می گیرد.
موضوعات مرتبط: اجتماعی
برچسبها: پاتوق پرتقالیهندوانهوانت بارتحریمخرید
خودروی زرهی برادلی و تانک ام109 نیز بخشی دیگر از بسته مورد مذاکره را تشکیل می دهند.
موضوعات مرتبط: سیاسی
برچسبها: پاتوق پرتقالیسفردونالد ترامپعربستانخریدتسلیحاتتجهیزات ماهواره ای
سلام عزیزای من. خوبید؟
دلم میخواد خیلی بیشتر از اینا براتون بنویسم ولی خب واقعا گاهی فرصت ندارم و البته گهگاهی هم حس وحال.ولی همیشه دلتنگتونم.دلتنگ اون روزایی که انقدر وقتم آزاد بود, دم به ثانیه پای نت بودم گاهی مینوشتم و گاهی کپی میکردم ولی این روزا به طرز دلچسبی سرم شلوغه روزایی که پارسای قشنگم و میبرم مهد و بعد با عجله و شتاب سوار اتوبوس میشم تا مبادا از تایم کلاس بافتنیم بگذره و من دیر برسم , تا ساعت 12, وبعد بدو بدو به سمت ایستگاه اتوبوس و 2باره سمت مهد که جیگرمو ببینم و با هم بریم خونه, تا برسیم خونه نزدیک 2 میشه وتا ناهار بخوریم و کمی خونه رو مرتب کنم وشاید گاهی چرتی هم بزنم شوشو اومده.تایمی رو هم با شوشوی نازنینم گپ میزنیم,میوه ای میخوریم و خوش میگذرونیم. وبعد کمی درس خوندن و انجام کارای عقب افتاده و تمرین اونچه که یاد گرفتم در زمینه ی بافتنی,وحالا 2 باره نوبت به آماده کردن شام و سرو کله زدن با نی نی پرتقالیمو, کمی دیدن فیلم, البته دور هم.وباز 2باره وقت خواب...تکرار و تکرار ....ولی لذت بخش...خدایا شکرت به خاطر هر آنچه که بهم دادی,ومطمئنم که باز هم میدی چون تو خیلی بزرگی و زیبا...
شنبه عروسی پسر خالمه,عاشق عروسی ام به خصوص عروسیایی که میتونم توش برقصم,اصلا دوس ندارم توی یه چنین فضاهایی چسبیده باشم به صندلی, خداییش اصلا فاز نمیده.ایشالله همیشه جمع شدناتون پر از شادی باشه...آمین....تا 2 ساعت دیگه باید آماده شم و همراه پاسا بزنم بیرون,آخه لباس دادم خیاط برای عروسی.بالاخره امروز آماده شد خدا کنه همون جوری شده باشه که دلم میخاد . بعدش باید پارسا رو ببریم دکتر کمی حال نداره و از اون جایی که قصد سفر هم داریم به جاست که توی این مورد تعلل نکنیم چرا که واقعا بیماری بچه توی مسافرت دردسرآفرینه..والبته بخش جذاب امروز رفتن به مرکز خریده, خرید کردن خداییش خیلی جذابه مخصوصا اگر که جیبتم پر پول باشه.پارسای عشقم واسه ی پاییز هیچ لباسی نداره میخوایم بریم واسش چند دست لباس بگیریم ومن هم یک تاپ مجلسی واسه ی مراسم پاتختی پسر خالم...تا ببینیم چی پیش میاد...الهی به امید تو.....
به امید روزهای قشنگ برای من و تو....
موضوعات مرتبط: دست نوشته های بانوی پرتقالی
برچسبها: پاتوق پرتقالیمهمونیعروسیخریدمهد کودکشاممیوهنی نی
سلام سلام...
خوبید.من که عالی ام . آخه عید داره میاد و من پر از ذوقم. همیشه عاشق نوروز و اومدن بهار بودم. شاید یکی از دلایلش اینه که خودمم متولد بهارم, ماه زیبایی ها و فصل تازه شدن.البته موضوع دیگه ای هم هست که مزید بر علته و اونم عادی بودن سونو گرافیم و نا پدید شدن مشگلی که داشتم. خدارو صد هزار مرتبه شکر.فردا وقت آرایشگاه دارم .خدا کنه خیلی معطل نشم اونجا. به هر حال دم عیده و تا چشم کار میکنه همه جا آدم میبینی و آدم...خدا کنه مردممون همیشه شاد باشن و البته یه پاشون به خرید و جاهای خوب خوب...
تو رو خدا تا میتونید شاد باشید و دیگران رو هم شاد کنید.زندگی چنان تند میگذره که نگو ونپرس...فقط لذت ببرید,البته به امید او...
یا علی...
موضوعات مرتبط: دست نوشته های بانوی پرتقالی
برچسبها: پاتوق پرتقالیامیدعیدعید نوروزشادییا علیمددسونوگرافیآرایشگاهخرید
همین الان این سیستم مزخرف وسط نوشتنام خاموش شد.یه لحظه چنان ماتم برد که گویی خواب میبینم.کلی از امروزم رو واستون نوشته بودم ولی این کامپیوتر هم میخواد حال گیری کنه انگاری.
واقعا دستم به تایپ اون همه نوشتم نمیره.واقعا حالمو گرفت این رفیق نارفیق...
خلاصه کنم ...
سرم پر از صداس .صدای ناجور گریه ی پارسای دوست داشتنیم.گریه ای بی امان و بی وقفه والبته بدون دلیل .دیشب بش قول داده بودم که فردا بعد از ظهر_که میشد امروز_ با خودم ببرمش بیرون.هم خرید شخصی داشتم وهم اومدن پسرم رو به فال نیک می گرفتم و در ضمن جستجوی یه کفش تازه واسه شاپسرم, میتونستیم یه هوایی هم تازه کنیم_بماند که تو این هوای الوده ی تهران اگه نمیریم خوبه_به هر حال ,سرتونو درد نمیارم.از خواب که بیدار شدیم ساعت 3 بعد از ظهر بود_اخه توی این ماه مبارک من و نانازم تا سحر بیدار میمونیم.وتا ساعت 2_3 بعداز ظهر هم تو خواب ناز هستیم_سریعا به پارسا صبحانه دادمو خودم طبق معمول هر روزم رفتم جلوی ایینه تا اماده شم.توی این فاصله جناب شوهر جون هم اومد خونه.طفلی اون قد عطش داشت که یه راس رفت سمت کولرو گذاشتش رو زیاد بعد هم ولو شد رو تخت.خیلی تشنه شده بود.دوس داشتم باهامون می اومد بیرون ولی وقتی اینجوری دیدمش, باهاش این موضوع رو مطرح نکردم.بهتر بود میخابید تا کمی حالش جا می اومد.توی این فاصله از پارسا خواستم به اتاقش بریم تا من لباساشو عوض کنم.نمیدونم چرا یهویی شروع کرد به بهونه گیری .دلش هوای محل کار باباشو کرده بود در حالی که شوهریم برگشته بود خونه_ قبلا یه بار با هم رفته بودیم و به پارسا حسابی خوش گذشته بود_بیچاره شوهری از صدای شیون پارسا مثل چی از خواب پرید.یه آن هردومون هاج و واج موندیم .یه لحظه به پارسا وبعد به هم نگاه کردیم .هردو متفق القولیم که در برابر گریه های الکیش تره هم خرد نکنیم.البته اولش شوهر جونم تلاش کرد با بازی کردن ارومش کنه چون خودشم خیلی به خواب احتیاج داشت ولی وقتی دیدیم که فایده ای نداره در اتاقمونو بستیمو بی تفاوت_البته ظاهرا_هر کدوم مشغول کاری شدیم.ولی خداییش خیلی سعه ی صدر به خرج دادم که سرش داد نکشیدم چون گاهی این جور مواقع بد جوش میارم.اونم از رو نرفتو در به باد دادن سر ما تمام تلاششو به کار برد.دیگه لجم گرفته بود تصمیم گرفتم خودم تنهایی برم میدونستم که خیلی ناراحت میشه ولی خب کمی تنبیه هم لازمه دیگه.تا خواستم بش اعلام کنم این موضوع رو یه دفعه دلم سوخت.با خودم گفتم اخه مگه طفلی چن سالشه !گناه داره از دیشب تا حالا کلی ذوق داشت که میخایم بریم بیرون حالا اگه من برم بچه م خیلی غصه دار میشه.واسه همین با صدای بلند اعلام کردم که اصلاحالا که گریه کردی دیگه بیرون نمیریم ومشغول خوندن کتابم شدم.وای چشمتون روز بد نبینه چنان جیغ و ویله ای راه انداخت که نگو.طفلی شوهر جونم که همین جوری سیخ نشسته بود رو تخت وحسابی درمانده شده بود.به 5 دقیقه نرسید که صدا قطع شد.در اتاق باز شد وپارسا در حالیکه خندان بود اومد بین من وباباش نشست .شروع کرد به لوس بازی واسه جلب توجه.ما هم که ظاهرا بی خیال البته ظاهرا بی خیال...شوهری یه چشمکی به من زدو زود 2تایی ریختیم سرش حالا قلقلک نده کی بده...
خلاصه که رفتیم 2 تایی بیرون اما خیلی دیر شده بود ومن تو راه مخ شو خوردم از بس که غر زدم.اخه میترسیدم دم افطار نتونم خودمو خونه برسونم.تنها راه این بود که گشتنامونو خلاصه کنم و به قدمامون سرعت بدم.5 دقیقه به افطار رسیدم خونه.افطار کردم وبعد ولو شدم رو کاناپه وبه روز پر سر و صدایی که داشتم فکر کردم .و باز هم خدا رو شکر کردم بابت داشتن عزیزانم که جونم واسشون در میره.
موضوعات مرتبط: دست نوشته های بانوی پرتقالی
برچسبها: گریه پارساخرید